سایمانسایمان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

برای قشنگترین هدیه زندگیمان.....سایمان

قدم کوچولوت به ماه پنجم مبارک

سلام پسر مامان   ماهگیت مبارک عزیزه دلم ١٤ بهمن وارد 5 ماهگیت شدی و واکسن 4 ماهگیتو زدیم..می دونم دردت امد ولی عوضش مریض نمی شی شیر مرد من.تو این ماه از وزنت راضی نبودم هر چند خدارو شکر روی منحنی بود ولی من دوست داشتم تپل تر بودی.اخه شیر اصلا خوب نمی خوری .ولی عوضش قدت ماشاله خوب رشد کرده قربونت بشم .      تو پایان ماهگی قد ت 68 وزنت 6 کیلو و نهصد گرم و دور سرت43.5  بود مامانی این روزا به عروسکات خوب عکس العمل نشون میدی و خواب روزانتم ماشاله بهتر شده و شیر خوردنت هم خدارو شکر بهتر شده چند وقته داری تلاش میکنی که غلت بزنی تا نصفه تلاش میکنی ولی زود خسته میشی و برمیگردی یه کم بعد دوباره تل...
13 اسفند 1392

2تا خبر خوب

سایمانی، 27 و28 بهمن 2 تا اتفاق خوب افتاد اول اینکه سهیل پسر عمه لطافتت به دنیا امد و دوم اینکه امیر علی پسر خاله یاسمن هم به دنیا امد.فردا ازش عکس می گیرم و میزارم تو وبلاگت فعلا خوابم میاد شب خوش. ...
8 اسفند 1392

چهارماهگی

سایمان مامانی بازم تاخیر کرده منو ببخش عزیزم از اواسط 3 ماهگی تا الان که تو چهار ماه هستی با شیر خوردن مشکل پیدا کردی و من و بابایی تو شیر دادن بهت درگیریم...اخه وقتی می خوام بهت شیر بدم اصلا نمی خوری و دهنتو به عقب بر می گردونی و گریه می کنی...خیلی ناراحتم..می ترسم دیگه هیچوقت شیرمو نخوری..فقط وقتی تو خوابی می تونم بهت شیر بدم..ماه چهار زیاد ماه خوشایندی نیست اخه وقتی وارد 4 ماهگی شدی یه سرما خوردگی شدیدی گرفتی و سینه ات چرک کرد از یه طرفم دچار اسهال شده بودی و من روزی 12 تا پوشاک عوض می کردم...خلاصه که اصلا حوصله نوشتن نداشتم برا همین با کلی تاخیر امدم..عکس العملت به صداها خیلی خوب شده و منو بابایی رو دیگه از دور هم می شناسی..فدای خنده های...
3 اسفند 1392
1